خانه      پست الكترونيك

     

 

 

 

  Saturday, May 10, 2003

سلام ،سلام ،سلام
بالاخره اين طلسم برنگشتنم رو شکستم و حالا دوباره روز از نو روزی از نو.اين مدت که نبودم خيلی کارا کردم خيلی برنامه هام انجام شد ولی خب در عوض خيلی خيلی هم دلم تنگ شد چون برای اولين باری بود که جدا هيچ جوری سراغ بلاگ نيومده بودم.یعنی با اينکه قبلا هم يکی دو بار بلاگم رو به طور موقت بسته بودم اما خب اون دفعه ها تقريبا هر روز به بلاگم سر ميزدم و پيغام هام رو ميخوندم و emailهام رو چک ميکردم اما اين بار به معنی واقعی کلمه قشنگ ۴ هفته اينترنت بی اينترنت يعنی در کل اين مدت فکر کنم فقط ۳ بار به بلاگم سر زدم و پيغام هام رو خوندم(چقدر هم کيف داشت وقتی هر بار که تقريبا هر ۱۰ روز يک بار بود ميومدم ببنيم چه خبر ميديدم هنوز کلی پيغام دارم و شما دوست جونای خوب فراموشم نکرديد) .
و اما اندر احوالات اين غيبت صغری:
۱-راستش اون دو هفته اول که بلاگ تعطيل شد به خاطر اين بود که من تو اون مدت اصلا خونه نبودم يعنی هر روز از ساعت ۷ صبح ميرفتم بيرون و ۱۰ شب به بعد برميگشتم .حالا کجا بودم تا اون موقع ؟ هیچی ،دانشگاه يعنی چون ما ۲۸ فروردين همون سمينار کذايی رو که قبلا گفته بودم در پيش داشتيم تو اون هفته های آخر همه گروه هر شب تا ساعت ۹ شب دانشگاه بوديم و ساعت ۱۰ شب به بعد هم جنازه من ميرسيد خونه اون دو شب مونده به کنفرانسم که ديگه آخرش بود چون يه شبش رو تا ۱۱ شب دانشگاه بوديم و شب بعدش رو هم تا ۵ صبح (عجب شبی هم بود اون شب همه داشتيم از خواب ميمرديم ولی کلی هم کار داشتيم تازه ساعت ۸ صبح هم کنفرانس شروع ميشد و تا ۷ بعد از هم ادامه داشت و اينم يعنی خواب بی خواب،ولی با همه این حرفا شب خوبی بود) ولی همه اين خستگی ها وقتی که فردا صبحش نه تنها همه شرکت کننده ها اومدند تازه ما تو آمفی تئاتر جا هم کم آورديم و مجبور به اضافه کردن حدود ۴۰ تا صندلی به سالن شديم
(ميدونم اين حرفا خسته کننده است اما همه اينها جهت توجه اون عامل استکبار و نفوذی يا نفوذی های دانشگاه گفتم که ۴ -۵ روز قبل از کنفرانس پيغام گذاشته بود که اون روز ما مجبور به دادن بليط مجانی ميشيم تا سالن پر بشه ،شرمنده یه ذره ضایع شد اشکال نداره بزرگ ميشی يادت ميره)یه چیز دیگم بگم و این بحث رو تمومش کنم: من منظورم از اون غرغر های قبل اصلا شکایت از دانشگاه نبود،به هیچ وجه.چون مسئولهای دانشگاه حمایتشون از گروه ما واقعا فوق العاده بود من فقط از دست سیستم اداری ایران عصبانی بودم ،همین!
اما از حاشيه کنفرانس : شب قبل از کنفرانس بحث رو تعداد خرید شیر کاکائو و ساندیس و مقدار شیرینی برای پذيرايی بود که خوشبختانه با پافشاری من و چند تای دیگه رو عدد ۴۵۰ تا از هر کدوم (برای ۲۹۰ نفر و ۱۸ جعبه شیرینی) تصويب شد و به همين خاطرو نقشه عواملی نفوذی که با جان فشانی سعی در تموم کردن شيرينی ها و سانديس و شير کاکائو داشتند نقش بر آب شد فقط خدا کنه اون همه خوردن کار دستشون نداده باشه. به نظر شما نفری ۳۰ تا شيرينی دانمارکی و nتا شير کاکائو و سانديس خوردن(عددش رو يادم رفته شرمنده) بلايی سر آدم مياره؟ من که فکر نکنم

۲- بعد از تموم شدن برنامه کنفرانس که خوشبختانه به بهترين نحو تموم شد ميخواستم بلاگم رو باز کنم که مودم جان لطف کردند و سوختند .حالا تو اين وضعيت يه آدم درس نخون مثل من که از اول ترم هيچی درس نخونده و یه عالمه هم میان ترم داره از خدا چی ميخواد يه کمی وقت که خب بهترين راهش نخريدن مودم تا اطلاع ثانوی بود اينم يعنی همين کاری که من کردم البته هنوزم ۲ تا از ميان ترمهام مونده ها ولی خب دلم تنگیده بود،البته ذغال خوب و رفیق ناباب هم بی تاثیر نبود

۳- ولی جدا خيلی حال ميده که بعد از همه مدت بياي اين همه پيغام های خوب و دوست داشتنی رو ببینی و بفهمی که هنوز فراموشت نکردند .مرررررسی دوست جونا
۴- تو اين مدت من با مسنجر فقط يک يا دو بار بالا اومدم که تازه اونم در حالت invisiable بود و فقط ميخواستم offline هام رو چک کنم .ولی هر بار کلی پيغام داشتم که بابا چرا تحويل نميگيری ؟ بابا الهه جواب بده و ..... يکی که من نمیشناختمش خيلی جالب بود تو چند مرحله پيغام فرستاده بود و اول از سلام و معرفی خودش شروع کرده بود و آخرش رسيده بود به فحش دادن و دعوا کردن که من چرا محل نميزارم يه ضرب المثل معروف تو اين جور مواقع ميگه :آخه من چی کاره بيدم!!!!!!!!!!!!

۵- راستی این مدت که من نبودم انگار تو وبلاگ شهر خیلی خبرها و قرارها بوده.یکی میشه بگه جریان این قرار ۱۸ اردیبهشت چی بوده ؟یا من کجا میتونم درباره اش بخونم؟

۶- الان تازه میخوام برم بازدید هام رو پس بدم و بلاگ بخونم .چون بدجوری بلاگ خونم اومده پایینپس بقيه اش باشه برای بعد



 
     
     

Powered By: Blogger