خانه      پست الكترونيك

     

 

 

 

  Wednesday, July 02, 2003

سلام الان خيلی وقت بود که ديگه تو بلاگم چيزی ننوشته بودم ...اون اولاش که بلاگم رو شروع کردم .کلی خوشحال بودم که يه جايی رو پيدا کردم که برای خودمه، خودِ خودم بدون هيچ شريکی...در واقع هر چيزی که تو بلاگم مينوشتم حرفايی بود که دوست داشتم بگم و بدونم گوشی برای شنيدنش هست .يه دوست مهربون که فقط شنونده بود يه جور سنگ صبور....اما حالا خيلی از اين چيزا فاصله گرفتم ....شايدم یکی از دلایل ننوشتنم هم توی بلاگ همين دوری از خودم باشم .اين روزا با اينکه سرم خيلی شلوغ و از کارهايی که ميکنم هم راضيم اما بدجوری دارم از خودم دورمیشم.اون موقع ها که وقت بیشتری داشتم ميتونستم به خيلی چيزا فکر کنم به خيلی افراد اما حالا يه جورايی ديگه هر روز و هر روز دارم حتی از خودمم دارم دور ميشم....خيلی دور.
این چند وقتبا اینکه تقریبا به همه بلاگ هایی که بهم سر زدند سر زدم و مطالبشون رو هم کامل خوندم و یک سری بلاگ رو هم مرتب میخونم اما الان خیلی وقت که تعداد نظرهایی که توی بلاگ های دیگه میزارم خیلی خیلی کم(نزدیک صفر) رسیده....یه جورایی بدون اینکه بخوام ذلرم خودم رو از این دنیا دور میکنم دنیایی که برام خیلی دوست داشتنی بوده و هست اما خودمم نمی دونم چرا اینجوری شدم.
نمی دونم شاید هم باید خیلی وقت پیش این وبلاگ رو هم میبستم و دیگه کاملا از همه چیز دور میشدم.....این روزا دیگه هیچی رو نمیدونم
هيچ کدوم از شما ميدونيد من چرا بزرگ شدم؟ اين بزرگ بودن برای من چه فايده ای داشته به جز يه سری محدوديت.يه سری دلتنگی داغون کننده ....يه سری خجالتهای الکی .اونقدر که ديگه حتی خجالت ميکشم سرم بزارم رو شونهای مامان و بابا و گريه های دلتنگيم رو تو آغوش اونها سر بدم ...ديگه خجالت ميکشم هر شب وقتی بابا مياد خودم رو بندازم توی بغلش و بهش بگم چقدر دوستش دارم.....اين بزرگ شدنم برام چی داشته به جز تنهايی .....خيلی بد که وقتی دلتنگی هيچ کس نباشه که بتونی باهاش تنهاييت رو قسمت کنی.حتی هیچ کس نباشه که بدونه چرا دلتنگی
دوباره دام واسه غربت چشمات تنگ
دوباره اين دل ديوونه برات دلتنگ



 
     
     

Powered By: Blogger