|
|
|
|||
![]() دارم به اين فکر می کنم که چی کار بايد بکنم که دوباره بتونم مثل قديم درسم رو بخونم انگار نه انگار که يه زمانی بچه خر خون کلاسمون بودم .يادم تا همين ۴-۵ سال پيش شب های امتحان که ميشد همش با خودم فکر ميکردم چقدر عجيب که کسی بدون درس خوندن بياد امتحان بده اما حالا خودم شدم يکی از درس نخون ترين بچه های دانشکده قبل از عيد به خودم قول دادم که اين ترم حتما جبران افتضاحات ترم های قبل رو می کنم اما هنوز که خبری نيست که نيست شايد با نوشتن تو اينجا از خودم خجالت بکشم و برم يکم درس بخونم اما يه چيزی رو بايد سر خودم داد بزنم اینو هم فقط برای خودم نوشتم کسی دیگه نخوندش "تو آدم بشو نيستی که نيستی هيچ معلوم هست چه مرگت يادت چند بار به خودت قول داادی و عمل نکردی اما هنوز که هنوز ياد نگرفتی که يا نبايد اين رشته رو ميخوندی يا اينکه که حالا که مرتکب اين حماقت شدی بايد تا آخرش بری ، شيرفهم شد؟"
خيلی جالب که اون سراب دانشگاه با اينکه خيلی وقت برام شکسته اما انگار بزور ميخوام تو اين خواب بمونم نمی دونم شايد اگه امسال ميخواستم فقط از رو اتفاقات محيط دانشگاه رو اتفاقات اطرافم قضاوت کنم تنها نتيجه اش اين بود که مزخرف ترين دوران عمرم رو گذروندم دورانی که تو نيمه دوم ش هيچی بجز اذيت نداشت ٬ ولی نتايجش جالب بود ياد گرفتم بايد مهربون نباشم يا حداقل با همه مهربون نباشم ياد گرفتم انگار بد نيست بعضی وقت ها هم نخوای بقيه رو راضی نگه داری از همه مهم تر ياد گرفتم متنفر باشم اين يکی حس جديد بود حس اينکه نخوای يه نفر رو هيچ وقت ببخشی مممممم حس جالب و مزخرفی بود و عجيب اينکه داره تو روابط خانوادگيم هم اثر ميزاره و اينش خيلی بد اما برای محيط دانشگاه لازم جالب که بعد از ۶ ترم فهميدم که نتونستم يه دوست صميمی تو دانشگاه داشته باشم و روابطم با دوستام هم تو چهارچوب حجم کارايی که تو اون موقع داره يعنی اگر يه روز ميزان کارها صفر بشه حرف زدن هامبا دوستام! هم تو همين مايه ها ميشه .دارم فکر ميکنم که از اين کنفرانسی که قرار برگزار بشه بايد متنفر باشم يا نه چون از يه طرف چهارچوب همه حرف زدنمام و از يه طرف ديگه اگه نبود حرفی هم نبود که با بقيه بزنم دارم به اين فکر ميکنم که دانشگاه خيلی محيط جالبيه جالب و تلخ و بدبختانه نمونه نسبتا خوبی از جامعه ما اما من حتی اونجا هم نميتونم خودم باشم و حرفام رو بزنم نميتونم به جای اينکه وقتی با يه چيزی مخالفم مثل ابله ها سکوت کنم داد بزنم که نه نمی تونم وقتی اذيت ميشم اون لبخندهای احمقانه رو نزنم نميتونم خودم باشم انگار يه قرارداد ننوشته بهم ميگه که خودم نباشم اما ميدونی چيه؟ هيچ کس مقصر نيست و فقط و فقط خودم مقصرم و بس الهه خانوم بايد تلخ بشی هر چند که از دورن زجر کشی بايد ياد بگيری که جامعه اينه نه اون چيزی که تو ، تو فکرت داشتی پس پیش بسوی دنیایی که انگار خیلی هم خودت نمی تونی بسازیش □ نوشته شده در ساعت 1:30 AM توسط الهه
|
|||
![]() |
|||
Powered By: Blogger |
|||